گورهايي كه كنده شده اند

فرهاد معماري
memari76@yahoo.com

لطيف
- بي شرف , مگه خودت زن نداري بي غيرت
- من با زن جماعت دهن به دهن نمي شم , برو بگو شوهرت بياد .
- اون اگه غيرت داشت نمي رفت توي خونه قايم بشه منو بفرسته دهن به دهن تو بشم .
صداي زن كه بالاتر مي رفت , از هر يك از اتاق هاي توي حياط يه جفت سر مي زد بيرون , زنها چادر به سر جمع شدن دور زن و مردها حلقه زدن دور نفت فروش كه گاريش رو تكيه داده بود به حوض وسط حياط . آب حوض يخ زده بود و تنها ماهي توش زير توري مرده بود . بالاي حوض فرشته ي باكره ي كوچيكي زير كهنه هاي يخ زده دفن شده بود . فقط زور سرما مي تونست بچه ها رو توي اتاق هاي كوچيك گرم نگه داره .
زن هنوز داشت فحش مي داد كه شوهرش اومد بيرون . زنها به زور دستش رو كشيدن و بردنش توي اتاق . نفت فروش از بين مردها رد شد , گاريش رو هل داد , رو كرد طرف اتاق و گفت : تقصير تو نيس , تقصير خودمه . اون قده نفت نسيه دادم كه هار شدين , آخه يكي نيس بگه , مرتيكه , كدوم خري تا حالا نفت نسيه داده كه تو دوميش باشي . تقصير تو نيس , اگه از روز اول مي ذاشتم تو اون خراب شده يخ بزني , حالا هار نمي شدي پاچه بگيري .
دوباره گاريش رو هل داد , تف غليظي روي برف هاي كثيف حياط انداخت , برگشت طرف مردها و گفت : از فردا نسيه بي نسيه , مي دونم ديگه , فردا كه خرتون از پل گذشت شما ها هم مث اين زنيكه دم در مي آرين , هار مي شين . از فردا هر كي پول داد نفت هم مي گيره .
يكي از مردها رو كرد طرف اتاق زن و بلند گفت : هوي زنيكه , شنيدي . فردا اين توله هاي من از سرما يخ بزنن جواب ننشون رو تو مي دي ؟
زن پرده رو كنار زد و گفت : آخه لا مصب , تو زنت ...
- تو زنت چي ؟ ها , خب بگو ديگه , واسه چي نمي گي . اصلا يكي نيس به من بگه , بدبخت به تو چه , اين جماعت دل سوزوندن داره , بيا برو تو خراب شدت .
نفت فروش گاريش رو هل و خواست كه بره , يكي از مردها جلوش رو گرفت.
- اي بابا , واسه چي خونت رو كثيف مي كني , اينا رو ولشون كن , بيا بذا ماچت كنم , بيا , بيا بريم تو , يه چايي بدم بخوري حالت جا بياد .
- تا حالا اين همه نفت نسيه دادم , منت سرتون گذاشتم , گفتين نداريم , نسيه بده , دادم . گفتين پس مي ديم , ندادين . تا حالا حرفي زدم .

- من كه گفتم نوكرتم . مي بيني كه بچش مريضه , ندارن . تو كه نباس به دل بگيري . حرف باد هواس , مي آد و مي ره , حالا گاريت رو بذا همين گوشه بريم تو .
- نه . باس برم , كلي جا مونده كه نفت ندادم .
زن تكيه داده بود به بخاري سرد . دختر كوچيكش خودش رو چپونده بود توي لحاف و سرش رو گذاشته بود روي پاهاي زن . گوشه لبش كف سفيدي خشكيده بود . زل زده بود به پرده كه هواي سرد تكونش مي داد و همراه خودش نگاه هاي مردها رو مي آورد تو .
يكي از زنها سكوت اتاق رو شكست : اي واي خدا مرگم بده دختر , تو اين سرما واسه چي اومدي بيرون . زن جواني كه تكيه داده بود به ديوار دستش رو به شكم بالا اومدش كشيد و گفت : اه بابا از خدامه اين يكي هم تلف بشه , صبح تا شب مث سگ جون بكن , شب هم كه مي شه ... , مرتيكه قرمساق مي خواد بگه بچه ... , ول كن تو رو خدا .
- راست مي گي به خدا , چند شبه استخونام اونقده درد مي كنه , چشم رو هم نذاشتم .
زن كف خشكيده ي گوشه لب دخترش رو پاك كرد و گفت : عوضش من اونقده قرص مي خورم كه تا صبح مث سنگ مي افتم . هيچي هم حاليم نيست .
زنها كه داشتن مي رفتن يكيشون اومد كنار زن , سرش رو برد بغل گوشش و گفت : قربون دستت , داري يه قندون قند بدي من ؟ نه اين كه مهمون دارم , قندم تموم شده .
مرد نشسته بود روي لحاف و تشك هايي كه جمع كرده بودن روي هم , گوشه لبش مي پريد . دستش كه مي لرزيد خاكستر سيگار مي ريخت روي لحاف و تشك ها . نفسش رو كه بيرون مي داد دود سيگار از توي سوراخ هاي بينيش مي زد بيرون . زير چشمي زنش رو نگاه مي كرد كه داشت كف سفيد خشكيده گوشه ي لبهاي دخترك رو پاك مي كرد .
- مي مردي امروز هيچي نمي گفتي , مي ذاشتي هر چي مي خواست بگه , تو جوابش رو نمي دادي . حالا تو اين سرما چه خاكي بريزم توي سرم , ها ... . ديشب هر چي لحاف دستم اومد كشيدم رو خودم بازم داشتم يخ مي زدم .
- تف تو اون غيرتت , نون گدايي شرف داده به نون قرمساقي .
- آخه لا مصب كدوم خري تو اين سرما خونه مي سازه كه عمله بخواد . مگه گدايي نكردم , حمالي نكردم . چقده منت هر بي پدري رو كشيدم . كدوم خاكي مونده كه سرم نكردم , ها ... . راست مي گي , نون گدايي شرف داره , من بي شرفم , بي غيرتم . فردا كه از سرما ... .
حرفش رو بريد , تمام دود سيگار رو بلعيد , ته مانده ي سيگار رو فشار داد روي طاقچه و خودش رو انداخت روي لحاف و تشك ها .

- همسايه , همسايه , خونه اي ؟
نگاهش رو دوخت به زنش كه سرش رو گرفته بود توي دستاش و گريه مي كرد .بلند شد رفت طرف در , پرده رو كنار زد . يكي از مردها توي دستش قندون خالي ايستاده بود پشت در .
هوا هنوز تاريك بود كه زن خودش رو انداخت روي برف ها و جيغ كشيد . زنها قبل از مردها ريختن بيرون و جمع شدن دور زن كه داشت خودش رو مي زد و گريه مي كرد . از توي اتاق صداي بريده ي گريه هاي دخترك با صداي فحش هايي كه زن مي داد قاطي مي شد . يكي از زنها سرش رو از لاي پرده برد تو , برگشت , بحت زده بقيه رو نگاه كرد , حالش به هم خورد و استفراغ كرد روي برف هاي تازه . يكي از مردها پرده رو كنار زد , روشنايي ضعيف حياط سايه ي مردي رو انداخت روي ديوار كه باد داشت لاشه ي از سقف آويزونش رو تكون مي داد .

 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

32105< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي